Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-05-06@06:35:39 GMT

خودم از این رفتار دل‌شکسته هستم

تاریخ انتشار: ۱۳ فروردین ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۶۹۲۷۸۳

خودم از این رفتار دل‌شکسته هستم

این بازیگر در بیانیه‌اش گفته است: افرادی که از این کار من آسیب دیدند زیاد هستند، یک فهرست طولانی است از کریس و خانواده‌اش گرفته تا دوستان و عزیزان و نیز همه مخاطبان جهانی برنامه. من به اعتماد آکادمی خیانت کردم و دیگر نامزدها و برندگان را از فرصت جشن گرفتن و تجلیل برای کارهای فوق‌العاده و موفقیت بزرگشان محروم کردم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اکنون خودم از این رفتار دل‌شکسته هستم.

به گزارش ایران آنلاین به نقل از ورایتی، در حالی که ویل اسمیت به دلیل حمله به کریس راک در مراسم اهدای جوایز اسکار ۲۰۲۲ با احتمال اخراج یا تعلیق از آکادمی روبه‌رو شده، پیش از صدور هر حکمی، از آکادمی استعفا کرد.

این استعفا در حالی انجام شده که این بازیگر هم‌زمان با گرفتن اولین اسکار بازیگری، با شدیدترین بحران زندگی حرفه‌ای خود روبه‌رو شده و اسکار را نیز به دلیل انتخاب نوع درست برخورد با این حرکت خشن، در موقعیت سختی قرار داده است.

اسمیت در متن استعفایش رفتار خود در مراسم اسکار را تکان‌دهنده، دردناک و غیرقابل توجیه خوانده و گفته است که هر نوع انتخاب تنبیهی آکادمی را می‌پذیرد.

این بازیگر در بیانیه‌اش گفته است: افرادی که از این کار من آسیب دیدند زیاد هستند، یک فهرست طولانی است از کریس و خانواده‌اش گرفته تا دوستان و عزیزان و نیز همه مخاطبان جهانی برنامه. من به اعتماد آکادمی خیانت کردم و دیگر نامزدها و برندگان را از فرصت جشن گرفتن و تجلیل برای کارهای فوق‌العاده و موفقیت بزرگشان محروم کردم. اکنون خودم از این رفتار دل‌شکسته هستم.

وی تاکید کرد که این رفتار وی بر دیگر برندگان اسکار نود و چهارم سایه افکنده است.

دیوید روبین رییس آکادمی اسکار نیز بلافاصله به استعفای وی پاسخ مثبت داد و در بیانیه‌ای اعلام کرد: استعفای فوری آقای ویل اسمیت را از آکادمی علوم و هنرهای تصویری دریافت کردیم و آن را می‌پذیریم. پیش از جلسه بعدی هیات مدیره که ۱۸ آوریل است نیز به روند بررسی انضباطی این رفتار وی به دلیل نقض استانداردهای اسکار ادامه می‌دهیم.

در حالی که سخنان ضد و نقیضی درباره واکنش آکادمی در طول مراسم مطرح و ادعا شد همان لحظه از وی خواسته شد تا برنامه را ترک کند، اما بعداً آکادمی تایید کرد که چنین درخواستی از وی نشده است و حتی ویل پکر تهیه‌کننده برنامه از وی خواست تا بماند و جایزه‌اش را به عنوان بهترین بازیگر مرد سال دریافت کند.

وی پس از دریافت جایزه با یک سخنرانی احساسی و پر آب چشم سعی کرد رفتارش را تفسیر کند و گفت هرگز نباید با بیماری همسرش شوخی می‌شد و او سعی کرده همان محافظتی را از خانواده‌اش انجام دهد که در فیلم «شاه ریچارد» پدر ونوس و سرنا ویلیامز از آن‌ها می‌کرد. وی در این سخنرانی از راک عذرخواهی نکرد اما از آکادمی و حاضران عذر خواست و در مهمانی دریافت جوایز هم شرکت کرد.

ویل اسمیت روز دوشنبه سرانجام از راک هم عذر خواست و گفت اشتباه کرده است و واکنشی احساسی نشان داده است.

/ انتهای پیام

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۶۹۲۷۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!

من «ربا» هستم. تا حالا پنج بار در جنگ آواره شده‌ام. از «بیت حانون» تا «تل الزعتر» تا اردوگاه «جبالیا» و بعد «دیر البلح» که دو بار آنجا جابه‌جا شدیم. آخرین بار هم «رفح». - اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «ربا حسان» از زنان مقاوم فلسطینی است که از اوضاع و آنچه امروز در غزه می گذرد نوشته است. او می گوید چند بار دیگر آواره گی از سرزمینش را تجربه کرده اما این بار از تجربه آخر خود که توسط اسماء خواجه زاده به فارسی ترجمه شده، چنین روایت می کند: 

من «ربا» هستم. تا حالا پنج بار در جنگ آواره شده‌ام. از «بیت حانون» تا «تل الزعتر» تا اردوگاه «جبالیا» و بعد «دیر البلح» که دو بار آنجا جابه‌جا شدیم. آخرین بار هم «رفح».

من با هربار آوارگی مقداری از اشتیاقم به زندگی را از دست می‌دادم. از جمع کردن خودم در مکان‌ها خسته شدم. یادم می‌آید در دیر البلح، وقتی داشتیم جابه‌جا می‌شدیم وسط راه ایستادم؛ دلم می‌خواست به طرف خانه خودمان بروم نه به سمت پناهگاه. مرگ برایم اهمیتی ندارد. آیا زندگی ارزش این‌همه ماجرا برای نجات پیدا کردن را دارد؟ در ذهنم جمله مولایمان علی تکرار می‌شد: «این دنیای شما نزد من از آب بینی بز بی‌ارزش‌تر است.»

درخواست عربستان بر ایجاد گذرگاه امن برای کمک به غزه

جنگ اینجا، یک جنگ نیست بلکه چندین جنگ است. جنگ‌های آب و غذا و جابه‌جایی و حتی سرما. بدنم را به غذای کم عادت داده بودم و حتی اگر در روز یک لقمه غذا می‌خوردم تأثیری روی من نداشت اما سخت‌ترین موضوع، کمبود آب بود. روزی که با هشت نفر از اعضای خانواده‌ام به جبالیا آواره شدیم، باید فقط دو لیتر آب استفاده می‌کردیم!

این دو لیتر آب هم برای نوشیدن بود هم رفتن به توالت. من روزی یک بار آب می‌خوردم تا مجبور نباشم بروم توالت، و سهمم از آب نوشیدنی را برای وضو نگه می‌داشتم، که آن را هم بعدها تیمم می‌کردم.

ما در جنگ همه‌چیز را بازیافت می‌کنیم. مثلا تفالۀ قهوه را نگه می‌داریم و مقداری آب به آن اضافه می‌کنیم و می‌گذاریم دو روز بماند و تخمیر شود. بعد دوباره آن را می‌جوشانیم و می‌خوریم. آبِ شستن لباس‌ها و مایع ظرفشویی را نگه می‌داریم تا دوباره در توالت ـ خدا عزتتان بدهد ـ

استفاده کنیم. پاکت‌های پنیر و لیوان‌های مقوایی را نگه می‌داریم تا بسوزانیم و رویش آتشش غذا درست کنیم. بطری‌های شامپو و صابون را نگه می‌داریم تا داخلشان آب بریزیم و به جای شلنگ استفاده کنیم. یا از بقچه لباس‌ها به جای متکا و از در مربا به جای بشقاب استفاده می‌کنیم. پردۀ درمانگاه را به‌عنوان روانداز استفاده کردیم و بعدا وقتی به ما روانداز دادند از پرده‌ ها، خیمه درست کردیم.

دنیا اینگونه و به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن زهد را به ما یاد داد.

کمدی سیاه در جنگ؟ چقدر پیش می‌آید که به یک دلیل هم می‌خندم و هم گریه می‌کنم. در ابتدای بحران آب در شمال، خیلی گریه کردم. مادرم با لبخندی بر لب گفت اشک‌هایم برای شستن صورتم بس است و باید آب را برای کار دیگری استفاده کنم. خندیدم. یا بعدتر وقتی داخل اتاق معلمان مدرسۀ ابتدایی وابسته به آژانس «غوث» زیر تخته سیاه می‌خوابیدم گریه کردم. بالای سرم ابری بزرگ و پنبه‌ای از سقف آویزان بود که رنگش خاکستری شده بود. یک نخ آبی هم از آن آویزان بود انگار که از ابر باران می‌بارید.

من هربار می‌خواستم بخوابم به آن زل می‌زدم و از سادگی این ایده می‌خندیدم اما یک لحظه بعد وقتی یادم می‌آمد به چه دلیل اینجا خوابیده‌ام می‌زدم زیر گریه. یا یک روز وقتی عمه‌ام برای دیدن ما به پناهگاه آمد، برای برادرزاده‌ام که نوزاد بود پوشک آورده بود. مادرم به او گفت این پوشک‌ها برای برادرزاده‌ام کوچک است اما اشکال ندارد چون ما دخترها می‌توانیم از آن به جای نوار بهداشتی استفاده کنیم. و به این شکل هرچیزی باعث خنده‌ام می‌شد، همان به گریه‌ام می‌انداخت. 

چه پناهگاه چه مدرسه جاهایی بودند پر از خفت و تحقیر. در روز چهار نان پیتا میان ما تقسیم می‌کردند. نصف نان برای یک نفر و هر نان هم به اندازه یک کف دست! بعدتر ما از نانوایی‌ها نان می‌خریدیم تا اینکه آنها هم بسته شد. بعد با مصیبت آرد خریدیم و در تنور گلی نان درست کردیم. 

یک نمونه تحقیر را برایتان بگویم؛ رفتن به توالت. داخل مدرسه نه تا توالت بود با هزاران آواره، و صفی طولانی برای قضای حاجت درست می‌شد. من اول مجبور بودم هیچ‌چیز نخورم تا مجبور نباشم داخل صف بایستم یا در حیاط مدرسه جلوی همه راه بروم. از اینکه با آن وضعیت اهانت‌بارم آنجا بودم خجالت می‌کشیدم. برای همین از برخورد با مردم و حتی دیدن خودم در آینه پرهیز می‌کردم.

یک بار به من اصرار کردند به بیمارستان اماراتی نزدیک پناهگاه بروم و آنجا حمام کنم. اولش قبول نکردم. چون نمی‌توانستم قبول کنم با این وضعیت پایم را بیرون بگذارم و در خیابان راه بروم اما آخرش رفتم. من تنها کسی نبودم که می‌خواست حمام کند. در هر اتاق حداقل ده نفر منتظر نوبتشان بودند تا حمام کنند و مسئولان هم از یک اتاق دنبالمان می‌آمدند و از آنجا بیرونمان می‌کردند و به اتاق دیگر می‌فرستادند. برایم تحقیرآمیز بود. به شکل بی‌سابقه‌ای گریه کردم و به حمام و آب و جنگ لعنت فرستادم و بدون اینکه دوش بگیرم برگشتم. از نظر روحی خیلی برایم سنگین بود.

در پناهگاه یک بار یکی از هم‌کلاسی‌های دانشگاهم را دیدم. از زمان فارغ التحصیلی در سال 2019 این اولین باری بود که می‌دیدمش. خودم را از نگاهش می‌دزدیدم چون خجالت می‌کشیدم و امیدوار بودم او مرا ندیده باشد. صبح روز بعد در راه دستشویی از دور دیدمش که کنار در ایستاده. نمی‌توانم دربارۀ واکنشم توضیحی بدهم اما از دور برایش دست تکان دادم. مرا ندیده بود و من همچنان دست تکان می‌دادم تا به او رسیدم. سلام کردم و عمدا خیلی حرف زدم چون می‌خواستم به او و خودم ثابت کنم از این وضعیت تحقیرآمیز شرمسار نیستم در حالی‌که در واقع تا سرحد مرگ شرمسار بودم. شاید هم دیدن یک چهرۀ آشنا در این وضعیت باعث می‌شد حس کنیم کمی تسلی پیدا کرده‌ایم! نمی‌دانم. 

با گذر زمان به پناهگاه عادت کردیم. وضعیت آب بهتر شد و ما روی آتش غذا درست می‌کردیم. حتی من مرفه شده بودم و صبح‌ها زود بیدار می‌شدم تا خودم تنهایی آتش روشن کنم و روی آن چای یا قهوه بگذارم. بعد یک مودم خریدیم و اشتراک اینترنت گرفتیم. حالا هروقت تشنه‌ام می‌شود آب می‌خورم و هروقت خواستم توالت می‌روم و دیگر به مردم داخل حیاط و اینکه چقدر داخل صف منتظر خواهم شد، اهمیتی نمی‌دهم. 

همین‌طور برای پوستم کرم خریدم تا مثل قبل به خودم توجه کنم و چند کتاب هم گرفته‌ام تا اینجا بخوانم با این‌حال خسته و ترسیده‌ام. می‌ترسم از اینکه این، زندگی‌ام بشود. می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • (ویدئو) رکورد درازترین نان باگت جهان شکسته شد
  • بختیاری‌زاده: اتفاقات ‌ناگوار فولاد ماحصل تفکرات مدیریت‌های سال‌های قبل است
  • متهم به قتل: برای نجات خودم شوهـرم را کشتم
  • می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!
  • اسکار آلمان برندگانش را شناخت/ «مردن» لولای ۲۰۲۴ را برد
  • یک جایزه دیگر برای مل بروکس/ پیبادی تجلیل می‌کند
  • ورود باربی به دنیای ابرقهرمانانه
  • برندگان اسکار ایتالیا معرفی شدند/ «من کاپیتان» درخشید
  • روبرتو دزربی: مایلم که در برایتون به کار خودم ادامه بدهم
  • بازگشت آرش برهانی به باشگاه استقلال؟